۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

یاداشت روز.راه حل خروج از عراق، یا گرداندن لقمه بدور سر!

یاداشت روز
راه حل خروج از عراق، یا گرداندن لقمه بدور سر!
مریم رجوی در یک فقره دیگر از نطقهای تبلیغاتی و بی بو و بی خاصیت خود راه حلی را برای خروج افراد گیر افتاده در کمپ لیبرتی در عراق ارائه داد.
او گفت "ساکنان لیبرتی بخصوص افرادی که کمیساریا با آنها مصاحبه کرده، باید فوراً به اشرف... برگردند و از آنجا به کشور ثالث منتقل شوند."!
مهرتابان؟! در همین نطق، حرفهای دیگری هم زد از جمله این که: دولت عراق با همدستی نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد، مجاهدین را بی خانمان و روانه زندان لیبرتی کرد، و آمریکا در قبال مجاهدین مرتکب اشتباه شد چون با فاشیسم دینی مماشات کرد، و 15 سال مجاهدین را در لیست تروریستی نگه داشت.
مریم رجوی با موضوع کمپ اشرف و موضوعات کهنه ای مانند این که مجاهدین یک زمانی در لیست تروریستی بوده اند همچنان بازی میکند، دیگران را سرگرم کرده و به اصطلاح سر کار میگذارد.
این که عراق یا دولت آمریکا در اوضاع و احوال فعلی موافقت کنند که ساکنان شوربخت کمپ لیبرتی مثلا به کمپ اشرف برگردندند تقریبا جزء محالات است، حال باید پرسید مریم رجوی چرا با طرح این امر محال، لقمه را دور سرش میچرخاند و آبروی خود را معامله میکند؟
امروز فقط خواجه حافظ است که نمیداند رهبری مجاهدین نه تنها قصد بیرون آوردن این دو سه هزار نیرو را از عراق ندارد بلکه تمام تلاش خود را بر این امر معطوف میدارد تا همچنان آنها را در عراق نگاه دارد. چون بیرون آمدن از عراق همانا، و دود شدن مقولاتی پوشالی چون به اصطلاح ارتش آزادی و رئیس جمهور برگزیده و کذا، همانا.
از باب اطلاع رسانی باید گفت ایادی رهبری عقیدتی، در جریان به بند کشیدن افراد و گرفتن آخرین تعهد اجباری برای نگهداشتن آنها در لیبرتی شعار میدادند "لیبرتی پلی به سوی تهران". حال باید از مریم رجوی پرسید شما که عزم دارید برای حفظ تشکیلات بحران زده خود بهر قیمت ممکن در عراق بمانید، چرا به دروغ میگوئید ساکنان لیبرتی را به اشرف بیرند تا از آنجا به کشور ثالث منتقل شوند؟ آیا آنها نمیتوانند از همان کمپ لیبرتی به کشور ثالثی منتقل شوند؟
شما که هیچگاه دلتان برای ساکنان لیبرتی نمی طپد، آنها به مثابه ابزاری هستند در دست رهبری. اما اگر اشتغالات شما نظیر آماده شدن برای گردهمایی بازنشسته گان آمریکایی، آرایش، و خرید کردن لباسهای آنچنانی، و اموراتی از این قبیل، وقتی برای شما باقی گذاشت، متن زیر را که به قلم عاطفه اقبال است بخوانید. شما او را میشناسید از خانواده شهداست و برادر بزرگ اش در جهنم لیبرتی به سر میبرد، همه میدانند که آنها بیش از شما برای انقلاب، آزادی، حقوق بشر و ... پرداخته اند:
"امروز روز تولد برادرم عارف است. او را که زخم کاری دشمن در روز سی خرداد شصت از ما گرفت. اولین شهید فاز خونینی که آغاز شد، و پایان نیافت... چند روز مانده به 15 بهمن هر سال مادر بهم می ریزد. همه میدانیم که مثل همیشه عارف تمام ذهن و روحش را فرا گرفته است. هیچ کدام چیزی نمیگوئیم. گاه شروع میکند از روز بدنیا آمدن عارف میگوید. از لحظه ای که آن پسربچه ی زیبا را در آغوشش گرفت و سرشار از عشق او شد. در سکوت گوش میدهیم. بعد ناگهان بغض، صدایش را میشکند دیگر ادامه نمیدهد و باز سکوت...
آری دل مادر از رفتن عارف خون است. ولی تنها عارف نیست که دلش را خون کرده است. انتظار، انتظار اویی که با 18 سال فاصله از او دور است. او که بزرگترین فرزندش است. آری محمدش، اویی که در انتظار دیدنش پرپر میزند. مادران و پدران زیادی در این انتظار با او شریک اند، ولی آنها که دست اندر کارند ترجیح میدهند از فاضلابهای لیبرتی بگویند ولی هرگز از دلهای نگران پدران و مادرانی که در انتظار دیدن فرزندانشان پیر شده اند نگویند. چه کسی پاسخگوست؟ هیچکس! شهرداران طومارهای بی خاصیت حمایت را پر میکنند. عده ای در سالن های چراغانی شده با لباس بزم کف میزنند. .لی آنها که به امید آزادی پا در مسیر مبارزه گذاشته بودند در فاضلاب لیبرتی گیر افتاده اند و یکی یکی با سکته های قلبی و مغزی بر روی آرزوهایشان چشم فرو می بندند. از بیرون آوردن آنها از عراق هیچکس سخن نمیگوید. اما درخواست بازگردلندن آنها به اشرف گوش فلک را کر کرده است. برای خاک اشرف و اموال منقول و نامنقول چانه میزنند اما برای جان این عزیزان دریغ از کلمه ای. گویا سکوت بر سر همه سایه افکنده است. ولی عشق و انتظار پدران و مادرانی که با خون جگر فرزندانشان را بزرگ گرده اند هرگز پایان نخواهد گرفت. آنها میگویند به این سکوت تا به ابد ادامه نخواهند داد. عارف ها که در این مسیر به خون نشستند نگران هستند. برای مبارزه ای که از خون به فاضلاب رسیده است. عارف ها شقایق هایی بودند که دست شقاوت زود آنها را از عزیزانشان گرفت. آنها رفتند تا آزادی و امید به آینده ای بهتر را برای مردمشان فریاد بزنند. آنها آینده را اینچنین نمیخواستند. دیگرانی اما در لیبرتی و اشرف هنوز زنده اند، زنده اما فرو رفته در فاضلابی که تخلیه نمیشود. و بندهایی که به نام انقلاب تمامی ندارد. از این طرف اما پدران و مادرانی چشم انتظار. لحظه ها را برای دیدن عزیزانشان میشمارند. چه زمانی این انتظار پایان خواهد گرفت؟ چه زمانی دیدن و دوست داشتن خانواده برای یک مبارز تابو نخواهد بود؟ چه زمانی خانواده و مبارزه برای آزادی در کنار هم قرار خواهند گرفت نه در تضاد باهم؟ بن بست این نبرد بی امان سی و چهار ساله از اینجا گشوده خواهد شد: در کنار هم قرار گرفتن نه در مقابل هم."
تحریریه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر